ديروز آدرس وبلاگ دختري به نام سحر رو براي برخي از دوستام وفك و فاميلها فرستادم. نمي دوني تو شركتمون چه خبر شد همه داشتن قربون صدقت مي رفتنو من و تشويق مي كردن،كلي خوش به حالم شد. بعضي ها هم با ميل ابراز خوشحالي كردن كه از اونا هم ممنون. ولي بقيه نه بهم ميل زدن نه ايراز علاقه كردن ،البته شايد هنوز دختري به نام سحر رو نديده باشن
جالب بود هر جا ميرفتيم يكي از بحثا حتما ًبحث وبلاگ تو بود وهمه حرفا راجع به سحر و سحر كوچولو مشغول شيطوني، آخه الان معني اينترنت و وبلاگ وسايت ميدوني چيه؟
انشاءاله وقتي بزرگ شدي و وبلاگت رو ديدي خوشت بياد، از رنگ جيغش(به قول بابا جوني)، ازجملاتش و از عكساش
ادامه مي دم تا زماني كه خودت بتوني خاطراتت رو ثبت كني اونوقت ديگه من مي چسبم به وبلاگ خودم و هرروز به خونه تو سر مي زنم و براي مطالبي كه از من و بابا اميدت مي نويسي كامنت مي ذارم
2 comments:
خوشبحالت سحری اینقدر مامانت دوست داره
مرسي خاله فرنوش مهربون
Post a Comment