Tuesday, May 19, 2009

سارا

سارای شش ماهه:

وزن: 8 کیلو

قد: 65 سانت و نیم

دور سر: 42 سانت

سارای هفت ماهه:

به تنهایی می شینه و دوست داره همیشه من رو ببینه تا از پیشش می رم شروع می کنه به داد و بیداد کردن. همچنان شبها دو ساعت به دو ساعت و گاهی یک ساعت به یک ساعت بیدار می شه و می خواد شیر بخوره.

توی سحر خیزی دست خواهرش رو از پشت بسته، وقتی بیدار می شه شروع می کنه به حرف زدن که سحر هم بیدار می شه و میاد کنارش می خوابه و باهاش بازی می کنه.

سحر رو که می بینه خیلی ذوق می کنه اونقدر دست و پا می زنه و می خنده که هممون رو شاد می کنه.


ساندویچ

مامان: هر وقت سحر انگلیسی حرف می زنه ازش می خوام فارسی اش رو هم بگه تا یادش نره، اکثر مواقع درست می گه، بعضی مواقع هم کلمه به کلمه ترجمه می کنه که اون وقت یه عبارت جدید خلق می شه.

سحر:I changed my mind

مامان: سحر می دونی فارسیش چی میشه؟

سحر: آره، میشه.... من... عقلم رو... عوض کردم.

============================

در راه مدرسه داشتیم جمع و تفریق بازی می کردیم.

مامان: اگر من ده تا نون داشته باشم و دو تا ساندویچ برای تو و بابا درست کنم چند تا نون می مونه؟

سحر: چه ساندویچی چه ساندویچی مامان؟

مامان: نون پنیر

سحر: با چی؟

مامان: با گردو

سحر: نه من با گوجه دوست دارم

مامان: باشه با گوجه، حالا بگو

سحر: مامان خیار هم باشه لطفاً، ساندویچ پنیر با گوجه و خیار خیلی خوب می شه!

بعد دیگه ما رسیدیم به مدرسه.