Saturday, March 12, 2011

مکالمه مورد علاقه من و فقط مورد علاقه من

سارا: مامان لیلا( برای گفتن ل نوک زبونش رو می چسبونه به سقف دهنش ) ا
من: جون مامان لیلا
سارا: سااایا! مامان لیلا
من: جون مامان لیلا
سارا: سااایا! مامان لیلا
.
.
.
.

و این ادامه داره تا وقتی که سارا حوصله اس سر بره، اون وقته که من دست از لج بازی بر می دارم و می گم: جونم سارا

potty training

پاتی ترینینگ سارا از یک هفته قبل از تولدش شروع شد وتا این اواخر ادامه داشت. در طی این پروسه 5ماهه چه سختی هایی که نکشیدیم و چه خون دلهایی که نخوردیم. الان تا جیش داره میگه: مامان جیش بدو بدو!! و خودش می دوه طرف دستشویی وقتی کارش تموم می شه میگه: مامان بشوی(به ر ی میگه). در طی این مدت یادگیری خوردن آب میوه، نوشابه و میوه هایی مثل خیار که سرد هستن ممنوع بود و بنابر توصیه فامیل مرتب بهش نبات میدادم که یا نباتهای اینجا بی خاصیتن یا اینکه سارا بیدی نبود که با این بادا بلرزه. ا

سحر بی دندون افتاد تو قندون انبر بیاریم درش بیاریم


اولین دندون سحر در تاریخ 7 مارس افتاد یعنی در هفت سال و نیمه گی. وقتی رفتم مدرسه دنبالش با خوشحالی پرید جلوم ودندونش روکه تودستش بود بهم نشون داد.
دندونش در حین بازی تو جیم افتاده بود، به همین مناسبت برده بودنش توی دفتر مدرسه، دندونش روگذاشته بودن توی یک قوطی به شکل دندون و بهش گواهینامه افتادن دندون دادن. شب هم فرشته دندون زحمت کشید واومد یه یک دلاری گذاشت زیر بالشش. .

از اینکه اینقدر از کلمه دندون استفاده کردم معذرت میخوام چاره ای نداشتم-