Monday, June 26, 2006

دوشنبه 5 تير 1385

سلام عروسكم
ديشب ساعت 3 ازدرد گوش از خواب بيدار شدي و ديگه نتونستي بخوابي ، ساعت 5 بود كه بهت قطره استامينوفن دادم كه دردت آروم بشه. بهم مي گفتي مامان گوشمو بوس كن منم بوس مي كردم و ازت مي پرسيدم خوب شد مي گفتي نه دوباره بوس كن. چقدر مزه داد بوس كردن گوشت. صبح بردمت دكتر مثل خانوما خوابيدي رو تخت و هرچي دكتر مي گفت انجام مي دادي بماند كه وقتي كوچولو تر بودي دهني از ما سرويس مي كردي ، بعد هم ويزيت دكتر را دادي و اومديم بيرون. گوشت عفونت كرده بود و غده هاي لنفاويت ورم كرده بودن قربون خودت و غده هاي لنفاويت بشم . ماشين عمو احسان دستمون بود تو رو رسونديم مهد كه با اشك و آه رفتي پيش زهرا جون. شب هم مي خوايم بريم اردكان چون بابا علي مهربون بيمارستان بستري هستند و همه نگرانشون هستيم . اميدوارم اردكان بهت خوش بگذره هر چند خونه بدون بابا علي صفا نداره دعا كن زودتر حالشون خوب بشه دعاي شما كوچولوهاس كه ميگيره

No comments: