Sunday, July 02, 2006

يكشنبه 11 تير 1385

عاشق جيغ جيغاتم كوچولوي جيغ جيغو
مسافرت هرچند به ما خوش نگذشت ولي به تو خيلي خوش گذشت كلي با بچه ها بازي كردي و آتيش سوزوندي
شب آخر خونه خاله مريم بوديم داشتي با يلدا اينا بازي مي كردي وقتي ديدي داريم آماده مي شيم كه بريم با اضظراب ازم پرسيدي كه كجا مي خوايم بريم منم چون نمي خواستم بهت دروغ بگم گفتم تهران خونه خودمون زدي زير گريه كه نريم خونه ، همين جا باشيم زود آروم شدي توي ايستگاه راه آهن از بلند گو اعلام كرد قطار مسافري يزد-تهران به جايگاه نزديك مي شود چشمات برقي زد و گفتي آخ جون داريم مي ريم يزد هيچي بهت نگفتم چون نمي خواستم خوشيت زود گذر باشه بالاخره صبح شد و رسيديم خونه بيدار شدي و با عصبانيت و البته گريه(كار هميشگيت) مي گفتي مگه نگفتم نيايم خونمون، مگه نگفتم بريم خونه مامان فاطي با هزار دليل و منطق آرومت كرديم روي مبل جلوي تلويزيون خوابيدي گفتي تلويزيون رو روشن كنم مي خواستم برات كارتون بذارم كه گفتي مي خوام فوتبال ببينم آخه بچه با اين سن و سال فوتبال چه سرش مي شه

No comments: