سلام مخملي
يكي از خاطرات سفر اردكان رو يادم رفته بود برات تو پست قبلي بيارم اينجا يادم اومد گفتم حيف ثبت نشه
يه شب عمه شادي به تو ، عليرضا و يلدا قول داده بود ببردتون پارك البته بدون هماهمنگي با ما ،ما هم همگي خسته بوديم و حوصله نداشتيم با شما بيايم از طرفي هم دلم آروم نبود شما ها رو تنها بفرستم بالاخره من باهاتون اومدم تو پارك كلي خوش گذروندين و تو ماشين عمه ديگه بيشتر. عمه شادي ترانه دنيا ديگه مثل تو نداره . نداره نمي تونه بياره.... رو گذاشته بود تو اين آهنگ و دست و پا شكسته تو مهد ياد گرفته بودي و خيلي با نمك مي خوندي تو ماشين همه شروع كرديم به آواز خوندن تو و عليرضا هم همراهي مي كردين موج مكزيكي هم درست كرده بوديم بهمون خوش مي گذشت من كلي از شادي شما كيف مي كردم ،دوست دارم هميشه بخندي و خوش باشي سعي مي كنم مامان خوبي باشم و جلوي خوشيهات رو نگيرم
عروسي
ديشب رفتيم عروسي مريم دايي محمود بهت خوش گذشت راستش و بخواي فقط به خاطر تو رفتم فكر مي كنم بهت خوش گذشت آهنگايي كه دوست داشتي رو مي خوندن و تو با شروع شدن هر كدوم كلي ذوق مي كردي و آخر شب هم دوست نداشتي بريم خونه البته اين مشكل رو من هميشه دارم هر جا مي ريم بايد با گريه جنابعالي برگرديم خونه ، بهت حق مي دم خيلي تنهايي
برات كفش و لباس خريدم كه به طور خيلي اتفاقي نقشاش مثل هم شدن خيلي كفشتو دوست داري و به همه نشون مي دي دوست داري مهد بپوشي تا زهرا جون ببينه تو عروسي هم خيلي ماه شده بودي همه ازت تعريف مي كردن و دهنشون از زبون دراز ولي در عين حال پر از نمك تو باز مونده بود
No comments:
Post a Comment