Thursday, January 31, 2008

متأسفانه خونه نبودن

شماره تلفن خونه مامان فاطی و بابا علی رو ازم پرسید و روی یه تکه کاغذ نوشت، موبایلشو برداشت، یکی یکی عددها رو از روی کاغذ می دید و شماره می گرفت. متأسفانه خونه نبودن و پیغام گذاشت که: زنگ زدم احوالتون رو بپرسم نبودین، بعداً زنگ می زنم.ا

4 comments:

Laleh said...

آخی! خیلی ناز بود !

ليلا said...

Man ham vaghti roxana yek dafe nemidoonam chi mishe ke behem ejaze mide dast be moohaash bezanam hamchin zogh mikonam ke chi ! vali kam pish miad !

zizi the kid said...

amee junam asheghetam .booooos boos

Anonymous said...

عاشقتم عمه كه همه چيزت به همه چيزت مياد. چقدر موهات زيبا شده. دوسِت دارم نازنينم.