Monday, January 14, 2008

با یه عالمه تأخیر

ما برای تعطیلات رفته بودیم اتاوا خونه عمو علی و خاله آزاده که اونجا یه عالمه آدم مهربون دیدیم، خیلی بهمون خوش گذشت، مخصوصاً روز کریسمس که بعد از کلی انتظار بالاخره بابا نوئل اومد و آرزوهای من رو برآورده کرد. صبح طبق معمول ساعت 6 از خواب بیدار شدم و بدو بدو رفتم سراغ هدیه هام، کلی ذوق کردم و برای اینکه دیگران هم متوجه ذوق من بشن یه جیغ بنفش کشیدم و همه رو از خواب بیدار کردم البته کسی از این کار من عصبانی نشد بلکه به نظر اونا این قشنگترین صدایی بود که تا حالا از خواب بیدارشون کرده بود.ا

2 comments:

Unknown said...

dusat daram khahar jun.ishala ma ham ba maman o babam miyaym pishetun. :) :*

Anonymous said...

ني ني من عاشق هيجانزدگيتم.