سحر خیلی زود حرف زدن رو شروع کرد و کامل و بدون اشتباه حرف می زد. جدیداً چند تا اصطلاح کشف کرده که برای غنی تر شدن فرهنگ فارسی اینجا می نوسم تا فراموش نشه: ا
دراز کشیده بود و من هم داشتم پشتش رو می خاروندم* خوشش نیومد و بهم گفت: مامان نکن دستت زرشکه، یعنی زبره. ا
زیر بارون داشتیم راه می رفتیم، می خواست پاشو بذاره تو چاله های آب، که من اجازه نمی دادم. بعد برگشت با قیافه حق به جانب بهم گفت: مامان شما خیلی بی اجازه اید. ا
به آپارتمان هم می گه: آرتوپارتمان، هرچقدر درستش رو بهش می گم باز حرف خودش رو می زنه. خوب شاید واقعاً آرتوپارتمان درسته و ما داریم اشتباه می گیم. ا
ا*اشتباه نشه، بچه ام کاملاً تمیز بود، احساسات مادری من ورقلمبیده شده بود. ا