Friday, September 21, 2007

سفرنامه(قسمت دوم)2



ما بالاخره رسیدیم به اون شهری که باید می رسیدیم. صبح خاله الهام ما را برد و شهر را بهمون نشون داد. ا
چند روز اول عرق ملی من گل کرده بود و طبق ساعت کشور عزیزم ایران می خوابیدم، ساعت 3.5-3 بعد از نصف شب، صبح ام شروع می شد وبعد از بیدار کردن مامان بابام، باید بلافاصله صبحانه می خوردم، حالا حساب کنین ناهار و شام چه ساعتی صرف می شد. ا
حالا بشنوین از عجایب هفتگانه این ور دنیا! ا
یک- اینجا به جای جمعه، شنبه و یکشنبه تعطیله. شنبه، دوشنبه است، یکشنبه شون سه شنبه اس و ... ا
دو- تو خیابونا به جای گربه سنجاب دیده می شه. سنجاباشون هم اینقدر ترسو هستند که تا آدم رو می بینن فرار می کنن. این هم از شانس خوب مامانمه ( آخه می دونین مامان من از هر جانداری غیر از آدمیزاد می ترسه). ا
سه- اینجا نه که گربه نداشته باشه، داره، خوبش هم داره، گربه که چه عرض کنم از بزرگی قد پلنگه، من چند تاشون رو پشت پنجره خونه ها دیدم و بعد از اینکه کلی براشون ابراز احساسات کردم، فقط چشمشون یا گردنشون رو 5 درجه تکون دادن که این نشون از فعالیت زیادشونه. ا
چهار- از سنجاب و گربه گفتیم از سگ هم بشنوین: بیشترشون لباس می پوشند و سرو وضعشون از صاحبشون مرتب تره و در نهایت آرامش از کنار آدم رد می شن. وقتی مامانم جراًت می کنه از یک قدمی شون رد بشه دیگه خودتون به ادب و نزاکتشون پی ببرین. ا
پنج- با عرض پوزش: اینها تو توالتاشون آب ندارن! باورتون می شه؟ این دیگه نوبره والا. ا
به نظر شما عجایب هفتگانه هفت تا هستند یا پنج تا؟

پایان. اا



این هم محوطه جلوی خونمون

1 comment:

Anonymous said...

ma ax mikhaim yalla