سحر چند روزيه كه دوباره سرفه مي كنه، با سابقه آسمي كه داره تا كوچكترين علامتي از سرما خوردگي پيدا كنه با دكترش مشورت مي كنيم كه خداي نكرده مثل دفعه قبل كار به بيمارستان نكشه. ديروز زودتر رفتم مهد دنبالش تا با هم بريم دكتر، از مربيشون خواستم برام تاكسي بگيره. تا مقصد رو گفتم سحر زد زير گريه كه من نمي خوام برم دكتر. آخه نمي دونم آدرس مطب دكتر رو از كجا ياد گرفته؟ البته دكتراش رو به اسم مي شناسه. ترسش هم از اين موضوع بر مي گرده به دفعه قبل كه سحر مجبور شد واكسن آنفلوانزا بزنه. كلي طول كشيد تا براش توضيح بدم كه هر دفعه كه آدم ميره دكتر قرار نيست آمپول بزنه. آخه دفعه قبل بچه دو دفعه آمپول زد، مار گزيده هم كه مي دونيد .... بالاخره ديروز هم به خير گذشت و فقط سحر مجبوره فعلا از اسپري استفاده كنه. ا
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment