Sunday, August 20, 2006

يكشنبه 29 مرداد 1385

سلام كوچولوي دوست داشتني من
چون بابا اميد سه شنبه داره ميره ماموريت و روز تولد تو پيش ما نيست تولدت و امشب مي گيرم يه مهموني كوچولو، چون خونمون كوچولوس، عمه و عمو و سپهر اينا اونجا هستن امشب كلي خوش به حالت مي شه هميشه تو جشن تولد تو به من خيلي خيلي خوش مي گذره با وجود اينكه خسته ميشم ولي وقتي تو رو شاد مي بينم گل از گلم مي شكفه
فردا بهت مي گم هديه هات چي بوده فعلاً تو خماريش بمون
اردكان هم كه بوديم عمه آرزو زحمت كشيده بود برات يه كيك خريده بود كه با يلدا و عليرضا فوت كردين هديه هاتم عبارت بودند از

بابا علي و مامان فاطي يه سارافون لي

عمه زهرا يه بلوز

عمه آرزو و عمو علي و للدا جوني و عليرضا يه عروسك بزرگ دو سوم خودت

No comments: