مامان: بالاخره هالوین هم رسید، سحر بعد از بررسی های فراوان که از شش ماه پیش آغاز شده بود بالاخره تصمیم گرفت که شرک بشه چون یه غوله و یه مناسبتی هم با هالوین داره. سارا کوچولو هم شده بود ایور یا همون خر پوه، البته چون هوا سرد بود سارا توی خونه پیش امید موند و من و سحرو یکی از دوستای سحربه نام آسیا و مامانش که به مناسبت هالوین اومده بودند خونه ما رفتیم بیرون و خیلی هم بهمون خوش گذشت، دیگه آخراش بچه ها خسته شده بودند و می خواستند برگردند خونه و لی ما کوتاه نمی اومدیم آخه بعضی از خونه ها به مامان ها هم شکلات می دادند که خیلی باعث خوشحالی می شد. دکراسیون یکی از این خونه ها اونقدر ترسناک بود که بچه ها از خیر شکلات گذشتند و اصلاً قبول نمی کردند که برن جلو
اینم قسمت شیرین داستان
No comments:
Post a Comment