چند وقته كه سحر براي طلب خواسته هاش راه جديدي پيدا كرده. ا
وقتي مي خواد يه كاري رو انجام بده كه فكر مي كنه ممكنه من باهاش مخالفت كنم، ميگه: "مامان اگه اجازه بدي من فلان كار رو بكنم خيلي خوشحال مي شم ها" كه متأسفانه در چنين شرايطي نمي تونم جلوي احساساتم رو بگيرم و بعد از اينكه كلي قربون صدقه اش مي شم و مي چلونمش، اجازه مي دم اون كاري رو كه مي خواد انجام بده. البته اگه خيلي خلاف نباشه.;) ا
وقتي مي خواد يه كاري رو انجام بده كه فكر مي كنه ممكنه من باهاش مخالفت كنم، ميگه: "مامان اگه اجازه بدي من فلان كار رو بكنم خيلي خوشحال مي شم ها" كه متأسفانه در چنين شرايطي نمي تونم جلوي احساساتم رو بگيرم و بعد از اينكه كلي قربون صدقه اش مي شم و مي چلونمش، اجازه مي دم اون كاري رو كه مي خواد انجام بده. البته اگه خيلي خلاف نباشه.;) ا
جديداً، از اين هم دلبرانه تر حرف مي زنه و مي گه:" مامان اگه اجازه بدي من فلان كار رو بكنم خيلي ممنونت مي شم ها" خوب، شما فكر مي كنين غير از قربون صدقه شدن و چلوندن كار ديگه اي هست كه بتونم انجام بدم؟ ا
نتيجه گفتگوهاي بالا اينه كه هر وقت به سحر مي گم: سحر جون، مامان، اين كار رو مي كني، با غلظت هر چه تمام تر مي گه: چشم مامان جون، هر چي شما مي گين. ا
نتيجه گفتگوهاي بالا اينه كه هر وقت به سحر مي گم: سحر جون، مامان، اين كار رو مي كني، با غلظت هر چه تمام تر مي گه: چشم مامان جون، هر چي شما مي گين. ا
3 comments:
خیلی خوبه که سحری به این قشنگی از احساسش راجع به کارا حرف می زنه.من فدای اون مهارتتم عمه جونی. یه دفعه که عليرضا و ایمان باهاش بازی نمی کردن بهشون گفت بچه ها این کارتون منو خیلی ناراحت می کنه. منم می خواستم بگیرمش و اون لپای صورتیشو داز (گاز) بگيرم
این فسقلی های زبل قشنگ میدونن چی کار کنن که آدم به حرفشون گوش کنه !
وای خیلی باحاله! منم هوس کردم که یه دختر کوچولو به این باهوشی داشته باشم!!!!
Post a Comment