Wednesday, May 16, 2007

فرشته ها دست مي زنن، پا مي كوين و مي خندن

ديروز بزرگداشت حكيم فردوسي و روز جهاني خانواده بود، به همين علت مهد كودكمون برنامه اي با همكاري شهرداري منطقه، تو يه پارك خوشگل تدارك ديده بود، عمو مهرداد كه تو مهد با هامون بازي مي كنه و عمو موسيقي كه تو جشن تولداي مهد، برامون ارگ مي زنه و ما مي رقصيم، هم اومده بودن تا جشن ما رو شادتر كنن. كلي بپر بپر كرديم، چرخيديم و با تمام وجود جيغ زديم. عمو مهرداد، مامان و باباها رو هم مجبور كرد تا با شعري كه تو عنوان اوردم با بچه هاشون بپرن، بچرخن و جيغ بزنن. من و مامان لي لا هم با هم ديگه دست مي زديم و بلند بلند شعر مي خونديم، واي كه چقدر شلوغ پلوغ شده بود. بعد از جشن من و مامانم دستامون رو باز كرديم، هواپيما شديم و دور پارك پرواز كرديم، ببخشيد يعني چرخيديم. من به تنهايي رو ديواره باريك كنار باغچه راه مي رفتم و مرتب مي افتادم. جالب بود، با وجود اينكه دردم مي گرفت ولي باز مي خنديدم.اين جوري(: آ

آخر آخرش هم مامان ازم يه عكس گرفت تا بفرسته براي بابا، تا بابا اميدم خوشحال بشه و دلش ضعفه بره

2 comments:

Laleh said...

وای چقدر سحر بزرگ شده!! حسابی قد کشیده ها!!

Anonymous said...

من عاشق برنامه های این مهد نارنجی ات شدم. کاشکی مال من هم همین قدر باحال باشه !‌
رکسانا