Wednesday, June 13, 2007

برو كار مي كن مگو چيست كار

ديروز تو مهدمون نمايشگاهي از آثار هنري من و دوستام كه طي سال تحصيلي گذشته خلق كرده بوديم، برگزار شد و مامان، باباها براي بازديد دعوت شده بودند. ما اين اثرهاي به ياد ماندني را كه در مقابل اثرهاي بزرگي چون موناليزا، شام آخر و... حرفي براي گفتن داشتن، رو به والدين مهربونمون فروختيم و از اونجايي كه هنوز پولها رو به خوبي نمي شناسيم رنگ پولها رو مي گفتيم من هم چون كوچولوي با انصافي هستم در ازاي عرق جبيني كه ريخته بودم هزار تومن (یه پول سبز) از مامانم گرفتم . بعد هم با دست رنج خودم يه آيس پك خريدم و خوردم آخ كه چه مزه اي داد.آره ديگه




4 comments:

ليلا said...

mona liza eena beran jolo boogh bezanan ... :)

Laleh said...

با نظر آبجیمون اکیدا موافقم....اون ماه و ستاره های به سیخ کشیده رو دوست داشتم!!!

Anonymous said...

doost joonam kojaee pas ?

Roxana

Laleh said...

لیلا جونم امروز با مامان بابام صحبت می کردم وخبرای خوب خوب شنیدم!!
مبارکه حسابی!!

چرا نمی نویسی؟ من کلی مشتری ماجراهای سحر بودم که!!