Monday, June 27, 2011

از این در و اون در

سارا شروع کرده به کشف اطراف خودش و پرسیدن سوالهای با ربط و صد البته بی ربط نسبت به اونا و اگر هم قانع نشه دست بردار نیست، میگه چی؟ چی گفتی؟ چی؟ و تا جوابشو ندی کوتاه نمیاد. اگه جوابش رو سرسری بدم یا بگم همینطوری دیگه سارا!!! می پرسه مامان چرا همینطوری دیگه؟
بعضی وقتا هم که دیگه چیزی تو چنته نداره سوالهایی از این قبیل می پرسه: مامان! تو چرامامان من هستی ؟ ا
---------------------------------

ما سحر رو ساعت 9 می ذاریم مدرسه و ساعت 3 هم می ریم دنبالش. اینه مکالمه من و سارا هر نیم ساعت یک بار در خانه
سارا: کی بریم دنبال سحر؟
من : ساعت 3
سارا: نه بگو ساعت تری و اگه در پاسخ اولی من بگم تری می گه نه بگو سه

----------------------------------

عاشق اینه که سحر رو ببریم کلاس ساکی( ساکر) و او سی سیه (سر سره) بازی کنه

-----------------------------------

کارتونهای مورد علاقه اش کایو و آنجلینا بلرینا هست که ازشون خیلی هم چیز یاد می گیره.بعد از دیدن کارتون دومی اگه دامن نپوشیده باشه سریع می ره لباسشو عوض می کنه، به من میگه: مامان لوک ات می و شروع می کنه به رقصیدن

Tuesday, June 21, 2011

Sara's nightmare

معمولاً وقتی سارا از خواب بیدار می شه من رو صدا می کنه و من می رم پیشش. یه روز از خواب بعد از ظهر بیدار شد و اومد توی حال به در خونه نگاه کرد و با نگرانی و بغض مامان مامان می کرد.من پشت سرش نشسته بودم و گفتم: من اینجام سارا. من رو نگاه کرد و گفت: "مامان داشت رفت".تحقیق به عمل اومد که خواب دیده من از خونه رفتم بیرون و ترسیده.